موریس لوبلان (۱۹۴۱-۱۸۶۴)، نویسنده اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فرانسوی و خالق شخصیت آرسن لوپن است. آرسن لوپن شخصیتی داستانی است که نخستین بار در مجموعه رمانهای پلیسی/ جنایی موریس لوبلان پدید آمد و چنان مورد استقبال قرار گرفت که بعدها بر مبنای این شخصیت تعداد زیادی داستان و فیلم و مجموعه تلویزیونی ساخته شد. یکی از معاصران سر آرتور کانن دویل، که شخصیت شرلوک هولمز را برای نخستین بار پدید آورد، موریس لوبلان بود که خالق شخصیت نجیب زاده دزد، آرسن لوپن محسوب میشود. این شخصیت نخست در کشورهای فرانسوی زبان محبوبیت بسیاری یافت و سپس و بعد از آن که نام او در داستانی در کنار نام شرلوک هلمز قرار گرفت نزد مردم انگلیسی زبان جهان نیز شهرت و محبوبیت یافت. در مجموع بیست جلد از کتابهای مجموعه آرسن لوپن از سوی موریس لبلان نوشته شد، که از آن جمله میتوان به داستانهای زیر اشاره کرد: مجادله آرسن لوپن با شرلوک هلمز، آرسن لوپن عیار جوانمرد، درد دلهای آرسن لوپن، سر تنگ بلور، هشت ضربه ساعت، دختر خانم سبزچشم، آرسن لوپن در نقش کارآگاه آرسن لوپن، خانه مرموز آرسن لوپن، دختر ژوزف بالسمو، احتراق بمب، توده طلا، چشمان سبز و آبی، معاشقه آرسن لوپن، دزد ظریف، دندان ببر، رقاص جوان، زنگهای ساعت، سنگ معجزه، عملیات خارق العاده آرسن لوپن، قصر مرموز کشتی انرژیک یا میلیاردر راهزن گردنبند هشتصد و سیزده، اشاره کرد. «دندان ببر» در مورد ارثیه قابل ملاحظهای است که لوپن مامور میشود به دست صاحبش برساند و عده ای جنایتکار مترصد دزدیدنش هستند.
موریس لوبلان (۱۹۴۱-۱۸۶۴)، نویسنده فرانسوی و آفریننده شخصیت آرسن لوپن است. آرسن لوپن شخصیتی داستانی است که نخستین بار در مجموعه رمانهای پلیسی ـ جنایی موریس لوبلان معرفی شد. در بخشی از این رمان میخوانیم: «زرگر دست ایون را به روی میز گذاشت و کف دست او را به رو گرفت و فولاد را به روی انگشتر نهاد. ایون اثر فولاد سرد را در روی پوست بدن خود احساس کرد و برای یکبار دیگر لرزید. عمل به سرعت شروع شد و اره ریز فولادی از گوشهی حلقه به بریدن شروع کرد. در یک طرفهالعین حلقه از وسط جدا شد و فقط کاری که باقیمانده بود بازکردن دو قسمت حلقه از انگشت بود. زرگر با چابکی تمام اینکار را هم تمام کرد. کنت که با دقت مخصوصی به اینکار مینگریست نفسی حاکی از رضایت کشید و گفت: ــ الان مدرک را به شما نشان میدهم. شما شاهد باشید. و با عجله حلقه را از دست زرگر قاپید و به داخل آن نگریست و فریاد وحشتناکی از گلو خارج کرد زیرا در داخل حلقه تاریخ ازدواج او یعنی ۲۳ اکتبر حک شده بود. ایون تسلیم سرنوشت شد. سرنوشتی که معلوم نبود چه نقشی برای او داشت. در عالم خیال آینده و فردا را در نظر آورد. آیندهای پر از نکبت و ادبار. افتضاح، طلاق و بالاخره محرومیت از حقوق زناشویی. با این وصف بچهاش را از او میگرفتند و به پدرش میسپردند و حال آنکه او تا آن لحظه به امید این بچه تمام بدبختیها را متحمل شده بود. پیوسته در این اندیشه بود که لااقل میتواند دست بچهاش را بگیرد و به یک نقطه از دنیا فرار کند، اما با این وصف دیگر این امید نیز هرگز جامهی عمل نمیپوشید. مادرشوهر ایون در حالی که گرهی به ابروها انداخته بود با لحن تحقیرآمیزی گفت: ــ زن جلف و سبکسر!»
موریس لبلان(۱۹۴۱-۱۸۶۴)، نویسنده فرانسوی داستانهای جنایی-پلیسی است. در بخشی از این رمان که از مجموعه داستانهای با محوریت شخصیت «آرسن لوپن» است میخوانیم: «این معجزه بود. ده دقیقه پس از ترک حیاط هتل ملامار دوباره آنها به حیاط هتل ملامار وارد میشدند. حال آنکه از رودخانه سن گذشته بودند و اگر فرض میشد که دایره را طی کرده و دوباره به مبدأ بازگشت نمودهاند قابل قبول نبود چون یکبار بیشتر از روی سن عبور ننموده و فاصله قریب سه کیلومتر را طی کرده بودند و پس از این طی طریق دوباره داخل حیاط هتل ملامار میشدند. واقعاً معجزه بود. هرچه حاضرین استدلال و به فکر خویش مراجعه میکردند یا نمیتوانستند برای این قضیه راه حلّی بیابند و یا تفاوتی بین این دو رؤیا بگذارند. چون آن را یکی میدانستند در صورتی که در حقیقت یکی نزدیک کاخ انوالید واقع بود و دیگری جنب میدان وژ قرار داشت. این وضع در اثر شباهت تام دو خانه از هر جهت بود، نه فقط ساختمان دیوارها و بنا و حیاط و موقعیت پنجرهها و رنگ آن از لحاظ معماری نظیر یکدیگر بود و ابعاد و فواصل با هم تطبیق میکرد بلکه مخصوصا آنچه را که در اثر گذشت زمان به وجود آمده یعنی یک محیط و یک روح واحد که هوای مرطوب کنار رودخانه آن را احاطه نموده بود».