ناصر فیض



  • تعداد دنبال کننده (0)
  • تعداد کتاب (8)
  • اضافه شده به قفسه (1)
  • خوانده شده (1)






نزدیک ته خیار

تلخ است، شیرین است،تلخ و شیرین است؛نمیدانم. شاید چیزی باشد شبیه به "نزدیک ته خیار"! بنا به برخی از تعاریف هدف غایی طنز اصلاح کژی ها و ناهنجاری های فردی و اجتماعی است که با تاختن و به سخره گرفتن و نیز درشت نمایی آن ها، امکان پذیر است. در این مجموعه سعی کرده ام به موضوعاتی که دست مایه ی آفرینش طنز در آثار اغلب طنزپردازان معاصر بوده است نپردازم جز در مواقعی که...



فیض بوک

این اثر دربردارنده ۷۰ قطعه طنز است که بیشتر در قالب کلاسیک سروده شده و در آن زبان معیار و محاوره به کار رفته است. محتوای سروده‌ها بیشتر اجتماعی و سیاسی است که در آن موضوعات مختلف مرتبط با این دو حوزه مطرح می‌شود.



املت دسته‌دار

این مجموعه بیشتر حول موضوعات اجتماعی، فرهنگی و دغدغه‌های شاعران امروز بوده و گوشه چشمی هم به شعر و شاعری و سبک های شعری، دلتنگی‌های شاعر دارد. فیض در این مجموعه با بهره‌گیری از اتفاقاتی‌ که ما هر روز در اطرافمان می‌بینیم، با زبان طنز از روزگار خود و این اتفاقات شکایت می‌کند و به دیده انتقاد در آنها می‌نگرد. وی در مقدمه کتاب می‌نویسد: " نمی‌دانم چطور شد که این طور شد، قرار نبود چاپشان کنم، چند برابر اینها بود، به لحاظ ادبی، درشت و ریزشان کردم، از خامها، نیم‌پزها، پخته‌ها، محبوب‌ترینها شد این مجموعه. به نظر من «طنز یا بودار است یا تودار»....هر چه می خواهم تو دار باشم نمیتوانم باز بودار از آب در می آید" املت دسته‌دار، در ۵۸ قطعه طنز است که به شیوه غزل، رباعی، اخوانیات و مثنوی سروده شده است.



فیضاً له

«فیضاًله» مجموعه تک‌بیتی‌های طنزآلودی از ناصر فیض (-۱۳۳۹)، طنزپرداز معاصر ایرانی است. فیض در این کتاب، ابیات مشهوری از شاعران ایرانی را نقیضه‌گویی کرده است. در یکی ابیات این کتاب می‌خوانیم: پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست آنقدَر عربده زد آبروی ما را برد [چاک خوردنِ پیراهن از عربده زیاد سابقه داشته است. پیراهن‌های جدید البته در اثر عربده چاک نمی‌خورند.]



گناه اول

گناه اول : گزیده اشعار ناصر فیض است که در سال ۱۳۸۸ توسط موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران، نشر تکا به چاپ رسیده است. این کتاب اکنون به همت «قناری»، تولیدکننده کتاب‌های صوتی، و در قالب کتاب‌های صوتی «چلچله» با صدای شاعر برای استفاده علاقمندان فراهم شده است.



املت دسته دار: مجموعه شعر طنز

املت دسته دار نه فقط خوار و بار موجود است هر کجا هر نه وار موجود است زعفران نطنز و زیره ی قم ارده ی شهسوار موجود است گز بغداد و پسته ی کرکوک فندق سبزوار موجود است صد نمونه ی برنج خوب از یزد چای اطراف لار موجود است پرتقال و گلابی و انگور، سیب، لیمو، انار موجود است آش زالو خورشت پشمالو سوپ انواع مار موجود است بلبل و قمری و کلاغ و الاغ عنتر و سوسمار موجود است کره از عاج فیل و دوغ از قیر املت دسته دار موجود است گوش ماهی برای آکواریوم آب دریا کنار موجود است پشگل سوسک، کود ساس و مگس اشپل خاویار موجود است پیانو، ارگ، سینتی، گارمُن، هارپ طبل و انواع تار موجود است سنگ پا، لیف، شانه و صابون کیسه ی خاردار موجود است واشر هندل هواپیما پیچ ریل قطار موجود است هر چه در دامن طبیعت هست دره و کوه و غار موجود است کلت ته پر تفنگ سرپر با سگ برای شکار موجود است غم مخور گر نبود بادمجان ژنریکش خیار موجود است سایه ی نردبان و شیر پشه کاشی رودبار موجود است گرگ رام و قناری وحشی بچه آهوی هار موجود است شمع جشن تولد اطفال شمع روی مزار موجود است باب کار قضات با تخفیف بهترین نوع دار موجود است چرخ و انواع وانت و حمال ویژه ی حمل بار موجود است تا کمی هم در آن بیاسایید سالن انتظار موجود است سیخ خوشدست و قوری روسی ویژه ی پای کار موجود است و در این حجره هر که شد بیکار شکر پروردگار موجود است حجره ی بنده توی بازار است هر کجا که دلار موجود است (1): «هر نه وار» به زبان ترکی یعنی: هر چه هست



فیض بوک: مجموعه شعر طنز

من چهره ای در آینه ها دیدم از خودم* این بارِ هفتم است که ترسیدم از خودم شش بار پیش هم که در آئینه زُل زدم از خاطرم نرفته که گُرخیدم از خودم در پنجمین نگاه که کردم به آینه جز سایه هیچ چیز نمی دیدم از خودم گفتم جُکی برای خودم، پُر بَدَک نبود از خنده پیش آینه، ترکیدم از خودم وقتی که چشم های من از خنده شد پُر آب خود را در این مکاشفه باریدم از خودم آن شخص ناشناس که آمد درون من جا تنگ شد برایم و کوچیدم از خودم با این که من مفسّر شعر معاصرم یک بیت تا به حال نفهمیدم از خودم حتی همین غزل که برای چه گفته ام! هرچند بیست مرتبه پرسیدم از خودم آری از آسمان به زمین می توان رسید من هم به این رسیدم و شعریدم از خودم! *: از حمیدرضا شکارسری است.



مجموعه قاف لبخند: فیضاً له

غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست وگرنه باده سجاده هست در منزل [دوستی گفت به جای منزل «حجره» بگذار، گفتم: به شما ربطی ندارد. تازه همین خوب است.]