رقیه سیروس اسکوئی( -۱۳۴۳)، نویسنده است.
در بخشی از این فیلمنامه میخوانیم:
«ناگهان آسمان میغرد و گویی از هم میشکافت و طوفانی سهمگین برمیخیزد و در بین هیاهو و فریاد مردم سرزمین جنیان و پریان آب چشمهها و رودها بالا میآید و درختان درهم تنیده میشوند و زمین میلرزد و نعرۀ صخرهها بلند میشود و همه فریادزنان از جن و پری و جادوگران و شیاطین به سوئی میدوند و جادوگر اعظم به سمت چاهی کشیده میشود و نگهبانان با آن چهرههای ترسناک و غضبناک با تیر و تبر بدنبال یاسین میدوند و یاسین ترسیده به سمت خانۀ گرشا و ویولا میدود، ویولا و گرشا هم درحالیکه او را صدا میزند ترسیده از آن هیاهوی جهنمی بدنبال نگهبانان و جنیان مودار و پریان خشمگین و شیاطین میدوند.
نگهبانان میخواهند به سمت یاسین تیر بیندازند، یاسین زمزه میکند «سبحان الله»، نگهبانان تیرکمان بدست در حال فریاد و هیاهو ناپدید میشوند، جنیان مودار خشمگین میخواهند با سنگ به یاسین حمله کنند یاسین وحشت زده نگاهی به آنها میاندازد و با زمزمۀ «یاهو» با تلاقی سیاه شکل میگیرد و در آن فرو میروند و پریان غضبناک پروازکنان خنجرهای کوچکی را به طرف یاسین پرتاب میکنند با پرتاب شدن خنجرها و برخورد آن به جلو و سمت چپ و راست، یاسین وحشت زده «یا قدوس» را با خود تکرار میکند، پریان قدرت خود را از دست میدهند و همچون جانورانی کوچک و ناتوان به زمین میافتند.»