@{{ user_rate = 0 }}

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد







روند ها : #کتاب،

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی , محمدصادق سبط‌الشیخ 122 صفحه

انتشارات انتشارات چلچله

«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» یکی از آثار مشهور اوریانا فالاچی(۲۰۰۶-۱۹۳۱)، نویسنده و روزنامه‌نگار ایتالیایی است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«یکی بود، یکی نبود، زنی بود که آرزو داشت یک تکه از ماه را داشته باشد. آرزوی او در آن زمان زیاد عجیب نبود. آدم‌های زیادی توی زمان او به ماه رفته بودند. رفتن به ماه مُد شده بود. آدم‌های آن زمان سوار یک سفینه می‌شدند و سفینه به نوک موشک بسته می‌شد. هربار که آن موشک با صدای رعد آسایش به آسمان می‌رفت پشت سرش ردی که مثل رد ستاره‌ی دنباله‌‌دار بود، باقی می‌گذاشت. آن زن از دیدن رد موشک خوشحال می‌شد و فریاد می‌زد: برو، برو آنجا...
بعد هم با حسادت، رفتن آنها را که سه روز و سه شب طول می‌کشید، دنبال می‌کرد. آدم‌هایی که به ماه می‌رفتند، گیج و منگ بودند. صورت‌هایشان مثل سنگ بود؛ نه می‌خندیدند و نه گریه می‌کردند. سفر آنها از نظر خودشان فقط یک سفر علمی بود و یک افتخار برای خدمت به علم. موقع سفر کردن حرف‌هایشان نبود فقط در مورد اعداد و ارقام بی‌مفهوم و پرت و پلا صحبت می‌کردند. تنها حرف غیر علمی که میزدند بحث در مورد نتیجه‌ی بازی تیمی بود. وقتی هم که به ماه می‌رسیدند باز حرفی برای گفتن نداشتند. فقط چند جمله‌ی ساده به هم می‌گفتند.
بعد هم مثل عروسک‌های کوکی توی ماه قدم می‌زدند ماه را با آشغال‌هایشان کثیف کرده و برمی‌گشتند. این آشغال‌ها توی ماه باقی می‌ماندند تا معلوم شود آدم‌ها به ماه رفته‌اند. پرچمی هم از جنس آهن کنار جعبه‌های آهنی آشغال‌ها جا می‌گذاشتند. اگر اینها را بدانی وقتی از زمین به ماه نگاه کنی، حتماً می‌گویی: آن بالا پر از آشغال و کثافت است.»

برش هایی از کتاب