«کلکسیونر چشم» یک تریلر روانشناختی نوشته سباستین فیتسک(-۱۹۷۱)، نویسنده آلمانی داستانهای پلیسی و جنایی است. این کتاب یک داستان جنایی-پلیسی متفاوت است که از فصل پایانی آغاز و به سمت فصل نخست کتاب پیش میرود.
داستان با گفتهای از زبان شخصیت اصلی و راوی داستان (الکساندر زورباخ) اینگونه آغاز میشود:
«بعضی داستانها مانند یک معمای پیچیده هستند یا مثل یک زائدهی زنگزده چنان در ذهن انسان رسوخ میکنند که ناخودآگاه مجبورید آن را دنبال کنید. من اینگونه داستانها را گویهای نیوتنی مینامم که با یک ضربه حرکتشان شروع میشود و این حرکت بهصورت سلسلهوار و پیدرپی بیهیچ وقفهای ادامه پیدا میکند و هر ضربه ضربهی بعدی را بهدنبال دارد؛ داستانهایی که هیچوقت آغاز نمیشوند و پایانی هم ندارند، چون دربارهی قتلهایی هستند که هیچوقت تمام نمیشوند.
گاهیوقتها داستان توسط آدم بیوجدانی برای شما تعریف میشود که از دیدن وحشت و ترس در چشم شنوندهاش لذت میبرد و سرگرم میشود. و کابوسهایی برای شما ایجاد میکند که آن را باور میکنید تا جایی که شبها در تختخوابتان دراز میکشید و به سقف اتاقتان زل میزنید و از ترس خوابتان نمیبرد. گاه این اتفاقات چنان پشت سرهم و بیوقفه رخ میدهد که دوست دارید کتاب را ببندید و فرار کنید. توصیهی من به شما این است که بیشتر از این ادامه ندهید و قید این کتاب را بزنید.
نمیدانم چگونه شما را به این هدف برسانم. تنها چیزی که برای من مشخص است، اینکه این مجموعهی وحشتناک نباید به دست کسی بیفتد، حتا به دست بزرگترین دشمن شما.
باور کنید نظرم را دربارهی این تجربه به شما میگویم. نمیتوانم چشمانم را ببندم و این کتاب را رها کنم، چون این داستانِ مردی است که اشکهاش مثل قطرات خون از چشمانش جاری میشود. داستان مردی که جسم آدمها را چنان فشار میدهد که گوشت بدنشان له میشود، درحالیکه دقایقی قبل نفس میکشیدند، عاشق بودند و زندگی میکردند. این داستان نه فیلم، نه افسانه و نه کتاب است، بلکه سرنوشت است. سرنوشت زندگی من.
مردی که در اوج شکنجههاش به این میاندیشد که این شروع تازهای است برای قتلهای دیگر. این مرد من هستم.»