@{{ user_rate = 0 }}

زایو







روند ها : #کتاب،

زایو

مصطفی رضایی کلورزی 292 صفحه

انتشارات انتشارات کتابستان معرفت

«زایو» رمانی نوشته مصطفی رضایی کلورزی (-۱۳۶۹) نویسنده معاصر است. این داستان فضایی خیالی دارد و در آینده و سال ۱۴۲۰ شمسی می‌گذرد. ویروسی عجیب شناسایی شده‌است که گفته می‌شود بیشتر کشورهای دنیا را آلوده کرده و رسانه‌ها اعلام کرده اند که هیچ راهی هم برای ساختن ضد ویروس نیست....
بخشی از داستان:
هواروِ دکتر پارسا به سمت مرکز شهر و دانشگاه حرکت کرد. در راه، هواروهای دیگر در ارتفاع‌های مختلف مشغول پرواز بودند و به سمت مقصدهای مختلف در آسمان شهر تهران پرواز می‌کردند. با آمدن هواروها، چند سالی بود که تهران از شر دود و ترافیک خلاص شده بود.
نیم ساعت نگذشت که دکتر پارسا به دانشگاه تهران رسید. هوارو در جای مخصوصش فرود آمد. درِ هوارو به آرامی به سمت بالا باز شد، و دکتر پارسا پس از خاموش کردن هوارو، از آن پیاده شد.
کنار هواروها، یک هواروِ مشکی شش‌در، با شیشه‌های دودی پارک شده بود؛ چیزی که توجه دکتر پارسا را به خود جلب کرد. از سردر اصلی، وارد دانشگاه شد. قبل از ورود به دانشکده، باید به ایستگاه کنترل و پاک‌سازی می‌رفت. این ایستگاه‌ها که در تمام شهرها گسترش یافته بودند، اختراع خود دکتر پارسا بود که مثل یک تونل ضدعفونی‌کننده عمل می‌کردند. ایستگاه‌های ویژهٔ اساتید، قبل از ورود به ساختمان دانشکده‌ها نصب شده بودند. دکتر پارسا وارد یکی از ایستگاه‌ها شد و کیفش را تحویل مسئول ایستگاه داد.
_ سلام استاد! امروز صبح زود، دو نفر اومدن که با شما کار داشتن.
_ یعنی زودتر از الآن؟!... خب، اسمشون چی بود؟
_ هیچی نگفتن. گفتن محرمانه‌ست. بعد از اینکه از ایستگاه پاک‌سازی رد شدن، گفتن: «ما توی آزمایشگاه منتظریم.»
_ ممنون!
دکتر کتش را درآورد و وارد اولین اتاقک ایستگاه شد؛ یک اتاقک نایلونی. گاز شست‌وشو از افشانهٔ بالای اتاقک پخش شد و همزمان تهویهٔ کف اتاقک روشن شد. دکتر پارسا به مدت پنج ثانیه در جریان گاز ویژهٔ شست‌وشو قرار گرفت. سپس با روشن شدن لامپ سفید، وارد اتاقکی تیره شد. در اتاقک دوم، لحظه‌ای در برابر اشعهٔ گاما قرار گرفت و بعد از آن، به آخرین اتاقک وارد شد. چراغ آبی روشن شد، و افشانه‌ای ذرات ضد نفوذ را در فضا پخش کرد. چند لحظه بعد، با خاموش شدن لامپ بنفش، دکتر از خروجی ایستگاه بیرون آمد و وسایلش را تحویل گرفت.

برش هایی از کتاب