...- مردم! بدانید که دو چیز است که انسان را در مسیر انسانیت سریع به منزل می رساند؛ یکی قرآن خواندن در نیمه شب و دیگری گریه بر حضرت سید الشهدا. گریه بر مولایمان حسین، معجزه میکند. به خدا معجزه می کند مردم!... دامان حسین رارها نکنید. هزارهزار هم که عبادت کنید، باز هم به توسل به آقای شهیدمان محتاجید. مردم بدانید انسان یک شاکله ای دارد. ما اغلب شاکلۀ خود را نمی شناسیم. کسی که به دنبال جلب خیرات است، باید جنس و شاکله اش عالی باشد؛ اما بدانید که برای عالی شدن جنستان باید بر حسین گریه کنید. هیچ چیز مثل اشک این شاکله را درست نمی کند.
...- حضرت شیخ اعظم! باور دارم که دو حکیم در یک ملت بهتر از هزاران کس است که به عقل تظاهر کنند؛ و جنابتان حکیمی هستید که دومی ندارد؛ و پاسختان به قنسول انگلیس نشان این حکمت است که من را به وجد آورده؛...
... - حضرت شیخ اعظم! اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم، کشنده تر از توپ و شمشیر است. تکیه مسلمین بر فریب کاران آن هم برای لقمه ای که حق آن هاست، پستی و حقارت است و پستی و حقارت را برگزیدن، آسان تر از طلب عزت و وقار است. این رعایا چرا چنین خوار و سرافکنده و تی پا خورده شده اند؟ بدترین درد مردم مشرق زمین این است که آن ها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد شده اند! شگفتا! گویاعهد بسته اند که هیچ گاه متحد و متفق نشوند و هماره در دشمنی بمانند.
در هر حرفه ای گری نوعی از دوری از حقیقتِ آن امر وجود دارد. حرفه ای شدن وجه دیگری از حادثۀ شگفتِ عادی شدن است. به محض حرفه ای شدن در کاری، جوشش متوقف می شود و ارتباط وجودی با یک حقیقت، به تکرار یک آیین بدل می شود. حرفه ای شدن نتیجه ماندن و یک جا ایستادن است. همان چیزی که شیخ مرتضی از آن فرار می کرد. آن گروه از طلبه های حرفه ای که در دامنۀ کوه مرجعیت خانه کرده بودند، خود هیچ وقت توان رسیدن به قله را نداشتند و نیز توان تحمل آن که به سمت قله می رود.
گریه، خلقت شگفت خداست و تنها زبانی که ادراک غمگنانه را بازگو می کند. بزرگی هر کس به بزرگی غمی است که در دلش پنهان کرده استغم شوکت دارد، مهابت دارد، هیجان می آفریند و حرارت می بخشد. هر کسی به اندازه ادراکش از حقیقت، غم دارد. آن ها که غم را به افسردگی و غصه فرو می کاهند، غم نمی فهمند.
در آن سرما،صاف و قرص ایستاده بود و با چنان آرامشی نماز می خواند که خیال می کردی نه سرما در کار است،نه آتش دشمن.از خودم می پرسیدم اگر این نماز است،پس آنی که ما می خوانیم چیست؟به حالش غبطه می خوردم.یک جور حس غرور هم زیر پوستم می دوید؛افتخار می کردم چنین آدمی فرمانده ی لشکرمان است.
نمی دانم سر چه چیزی بود اما بین حرف هایش رو کرد به من و گفت:«تعجب می کنم که توی ایران آیت الله خامنه ای به بعضی مسائل اشاره می کند،اما خیلی ها انگار حرفش را نمی گیرند.هیچ توجهی به سخنانش نمی کنند و کار خودشان را انجام می دهند.» آن موقع دقیق نمی دانستم منظورش کیست.الان خوب می توانم حدس بزنم.
مهدی باکری را خیلی دوست داشت.خرابش بود.از آن جمله اش که گفته بود:«دلم می خواهد مفقودالاثر شوم تا جنازه ام حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند»،خیلی خوشش می آمد. بهم می گفت:«مهدی باکری باید خیلی شلاق عرفان را خورده باشد که چنین جمله ای را گفته باشد.»
طبق خواهشی که شب آخر داشتم و حمید آن را در وصیت نامه اش گفته بود قرار شد یک ربع با حمید تنها باشیم بغلش کردم بوسش کردم و روی تنش دست کشیدم همیشه به این فکر میکردم که یک خانم در این لحظه می تواند به شوهرش چه بگوید خیلی حرف آماده کرده بودم ولی همه از یادم رفت فقط در گوشش میگفتم حمید یادت باشد خیلی دوستت دارم منتظر جواب بودم اما جوابی نداد و من دوباره در گوشش گفتم حمید جان خیلی دوستت دارم یاد این جمله حمید در شب آخر افتادم که گفت فرزانه دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی توانی بلرزانی در گوشش از او حلالیت خواستم و گفتم گفتم شهادتت مبارک باشد
از مجموع آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود(عج ) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدی موعود تحقق بخش ایده آل همه انبیاء و اولیاء و مردان مبارز راه حق است.
برخی از نظریه پردازان و اندیشمندان دنیا بر این باورند که انقلاب اسلامی جهان را به سمت دین داری پیش می برد. پتر رومن شول-لاتور، استاد دانشگاه و نویسنده و مفسر سیاسی مشهور کشور آلمان، معتقد است:《اکنون، نهضت بازگشت به دین و مدینه فاضله آغاز شده است. بنابراین، جهانیان به برکت انقلاب اسلامی یافته اند که تنها راه سعادت، اسلام است.》
فرانس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس آمریکایی، مشاهداتش در ایران را در سال ۱۳۵۳ در مقاله ای به نام 《به شاه هرچه می خواهد بدهید!》که در مجله آمریکایی هارپر چاپ شده، آورده است: وضعیت ایران، به طورکلی، به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد؛ به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... .ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس! کالاهای مصرفی و نه بهداشت! و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه آموزگاران! سرازیر شده است.
در ژاپن از خانم هایی که بعد از زایمان 7 سال اولشان، نمیخواهند مرخصی بگیرند، می خواهند سرکار بیایند، مالیات بیشتری میگیرند!! می گویند چون بچه ای که مادر بالا سرش نیست، بعدا در جامعه بزهکاری هایی را به وجود می آگرد که آن خانواده باید بخشی از هزینه هایش را الان بدهد...
از پیش به من اعتراض می کردند که تو بچه ها را بیکار می کنی و نمی گذاری که به کارشان برسند. بچه هایی که با رنج به دست آمده اند در یک برخورد، منزوی و سر در لاکشان می کنی و بالاتر از اعتراض حتی تهدید هم می کردند. گفتم: داستان درست این چنین است که تو داری عبور می کنی و می بینی که یک مشت آدم دارند با شتاب آجر ها را بالا می اندازند و بارها را به دوش می کشند و چیزی می سازند. سلام می کنی، می پرسی چه می کنید؟ جواب می شنوی نمی دانیم. نقشه دارید؟ جواب: نه. چقدر مصالح می خواهید؟ جواب: نمی دانیم. آیا باید اینجا دیوار کشید؟ نمی دانیم. پس چه می کنید؟ جواب: تو راه بیفت، راه به تو می گوید چه بکن. تو شروع بکن تا بفهمی چگونه باید ادامه بدهی. و تو با خنده می گویی پس حرکت معکوس دارید؟! اول مصالح جمع می کنید، سپس می سازید، سپس نقشه می کشید، سپس معلوم می کنید که چه می خواستید؟! اول عمل، بعد طرح، بعد هدف؟! "صراط" عین.صاد ص ۲۲
گُلشا بلندبالا نبود. اما کوتاه هم نبود. تمام صورتش در همان نگاه اول نشان میداد از تیرهٔ روسها نیست. ایرانیان را خوب میشناخت. موهای مشکی. چشمهای درشت و عسلی. اما به دو زبان فارسی و روسی خوب حرف میزد؛ نه به اَدا، دقیق و بهجا. نماز هم میخواند. خوب نگاهش کرده بود. روسیخان نخواسته بود مثل برادر دیگرش از راه باکو به ایران برود. مقصد برادرش تهران و گراند هتل بود
در تفکری که کاملا این جهانی است، اهمیت بازار، پول و سرمایه بالا می رود و در نتیجه نهاد های پولی-مالی مانند بانک ها و شرکت های تجاری غول پیکر کم کم در آن تمدن زیاد می شوند و در این راه هر مانع دیگری مثل موانع شرعی و ... هم حذف می شوند. برعکس در تفکری که نگاه خدامحورانه در صدر قرار می گیرد، نهادهای تمدنی مرتبط با چنین معارفی که معمولا هم با انسان سروکار دارند، بیش تر می شود. در تمدن اولی دست رسی به بانک ها و نهادهای پولی و سرمایه ای در هر کوچه و خیابانی مقدور است و در تمدن نوع دوم دست رسی به نهاد های مربوط به امور دینی و اخلاقی و تربیتی. (مقایسه کنید تهران امروز را با تهران ۵۰ سال پیش) روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون ج۱ ص ۱۵
چرا باید بازی کنیم؟
مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند. و آنهایی هم که تصور می کنند سرمایه داران و مرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرزمتنبه می شوند و به مبارزه راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می کنند آب در هاون می کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیا خواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. "خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده" ص ۳۰
کسی که تمام توجهش به دام داری است، او نمی تواند آدم بشود. کسی که تمام توجهش به باغ داری است، این نمی تواند یک انسان مفید واقع بشود. آنهایی که دام داری شان مفید است برای جامعه، آنها توجه به دام داری ندارند. آنهایی که دام داری شان برای حفظ جامعه است، آنها همان کوخ نشینانند. و آنهایی که باغ داری شان برای حفظ جامعه است آنها هم این طور؛ لکن وقتی خوی زمین خواری و باغ داری و کاخ نشینی در بین مردم باشد، این اسباب این می شود که انحطاط اخلاقی پیدا بشود. اکثر این خوی های فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است.
اگر چنانچه تشخیص دهم وظیفه شرعی من این است که در یک دهکده دور افتاده و متروک بروم و انجام وظیفه کنم، آن را انجام می دهم؛ حتی لگر هیچ کس به من توجه نکند و از انظار ساقط شوم.